ده سال پیش ، شبکه ی دوی سیمای لاریجانی سریالی را پخش می کرد به نام پروانه ها می نویسند . در این سریال بازیگر نه چندان سرشناسی به نام رضا سعیدی در نقش یک مدیر دولتی ظاهر شده بود که از قضا چهره اش شباهت زیادی به سعید حجاریان ، عضو آن روزهای شورای اسلامی شهر تهران داشت . شخصیت مورد اشاره در این سریال تا جایی که به یاد می آورم نسبت به منشی دفتر کارش سوء نیت داشت ، اهل زد و بند و جعل و قاچاق و رشوه دادن و رشوه گرفتن و صدور دستور قتل و این و آن هزار حور پدر سوخته گری دیگر هم بود که البته هم هی این مورادی که برشمردم برای مایی که در ایران زندگی می کنیم و دوران سیاه حکومت احمدی نژاد و اربابان سیاهکارش را تجربه می کنیم کاملا آشناست . آنچه آن شخصیت در آن سریال مرتکب می شد مجموعه ای از اعمال سیاه و شنیع احمدی نژاد و زارعی و نقدی و طائب و سایر اصحاب کودتا بود که در این سالها به چشم دیدیم .
سازنده ی این سریال ، محمد نوری زاد ، نویسنده ی آن روزهای روزنامه ی کیهان بود که سوابق تلویزیونیش به سالهای ابتدای انقلاب و ساخت مستندهایی با نام جهاد سازندگی برمی گشت که با اجرای خود او پخش می شد . همان سالهای دوران دولت اول اصلاحات در رادیو هم برنامه ای داشت که صبح ها پخش می شد . همان دوران بود که هنگام اهدای یک جایزه در یک جشنواره ی سینمایی داخلی ، پسر نوری زاد ( که اگر اشتباه نکنم مترجم و منتقد سینمایی هم هست ) برای دریافت جایزه ی پدر به روی سن رفت و تعجب حاضران را از آن جهت برانگیخت که شکل و وضع ظاهریش شباهتی به مواضع کیهانی پدرش نداشت .
سالها گذشت ، در این فاصله سعید حجاریان به ضرب گلوله ی سعید عسگر زمین گیر شد ، سعید عسگر به پانزده سال زندان در تبعید محکوم شد و دوران محکومیت خود را در فرمت Mp3 سپری کرد و به سرعت آزاد شد . رضا سعیدی دچار حمله ی قلبی شد و مرد . دولت اول اصلاحات به پایان رسید و محمود احمدی نژاد به ریاست دولت رسید . در طی این سالها محمد نوری زاد یک فیلم سینمایی و یک دو سریال تلویزیونی ساخت . زمان گذشت و گذشت و گذشت تا رسیدیم به کودتای انتخاباتی سپاه در خرداد 88 و ریزش بی سابقه ی انقلابیون .
محمد نوری زاد هم یکی از انقلابیونی بود که با مشاهده ی آنچه بر سر آرای مردم و پس از آن بر سر خود مردم رفت سکوت را شکست و فریاد اعتراض خود را با نگارش نامه هایی خطاب به رهبر سر داد . یکی از آن نامه ها هم عصر روز جمعه ای نگاشته شده بود که روز عرفه بود و در آن نوری زاد از غربت امام حسین در روز عرفه ی سال شصت هجری نوشته بود . چند روزی است که محمد نوری زاد به اتهام توهین به رییس قوه ی قضاییه بازداشت شده و ظاهرا کسی هم از وضع و حال او خبری ندارد . گذراندن روزهای تاسوعا و عاشورا در زندان انفرادی برای کسی که از امام حسین و غربتش می نویسد نباید کار آسانی باشد .
منی که توی همین نوشته های گاه و گدارم چندین و چند بار به خاطر موضع گیری ها و فیلم ها و سریال هایش به این آقای نوری زاد فحش و بد و بیراه گفته ام ، نمی توانم چشم ببندم و غربت این مرد را نبینم . و اعتراف می کنم آنچه این مرد دلاور در نامه هایش خطاب به رهبر نوشت از عهده ی جرأت و جسارت ناقص من بر نمی آمد . و لعنت می فرستم بر ناتوانی ام که جز آرزوی آزادی برای او و دیگر آزادگان دربند کار دیگری نمی توانم بکنم . لعنت بر ناتوانی من و لعنت بر بیداد ستمرگان .
سازنده ی این سریال ، محمد نوری زاد ، نویسنده ی آن روزهای روزنامه ی کیهان بود که سوابق تلویزیونیش به سالهای ابتدای انقلاب و ساخت مستندهایی با نام جهاد سازندگی برمی گشت که با اجرای خود او پخش می شد . همان سالهای دوران دولت اول اصلاحات در رادیو هم برنامه ای داشت که صبح ها پخش می شد . همان دوران بود که هنگام اهدای یک جایزه در یک جشنواره ی سینمایی داخلی ، پسر نوری زاد ( که اگر اشتباه نکنم مترجم و منتقد سینمایی هم هست ) برای دریافت جایزه ی پدر به روی سن رفت و تعجب حاضران را از آن جهت برانگیخت که شکل و وضع ظاهریش شباهتی به مواضع کیهانی پدرش نداشت .
سالها گذشت ، در این فاصله سعید حجاریان به ضرب گلوله ی سعید عسگر زمین گیر شد ، سعید عسگر به پانزده سال زندان در تبعید محکوم شد و دوران محکومیت خود را در فرمت Mp3 سپری کرد و به سرعت آزاد شد . رضا سعیدی دچار حمله ی قلبی شد و مرد . دولت اول اصلاحات به پایان رسید و محمود احمدی نژاد به ریاست دولت رسید . در طی این سالها محمد نوری زاد یک فیلم سینمایی و یک دو سریال تلویزیونی ساخت . زمان گذشت و گذشت و گذشت تا رسیدیم به کودتای انتخاباتی سپاه در خرداد 88 و ریزش بی سابقه ی انقلابیون .
محمد نوری زاد هم یکی از انقلابیونی بود که با مشاهده ی آنچه بر سر آرای مردم و پس از آن بر سر خود مردم رفت سکوت را شکست و فریاد اعتراض خود را با نگارش نامه هایی خطاب به رهبر سر داد . یکی از آن نامه ها هم عصر روز جمعه ای نگاشته شده بود که روز عرفه بود و در آن نوری زاد از غربت امام حسین در روز عرفه ی سال شصت هجری نوشته بود . چند روزی است که محمد نوری زاد به اتهام توهین به رییس قوه ی قضاییه بازداشت شده و ظاهرا کسی هم از وضع و حال او خبری ندارد . گذراندن روزهای تاسوعا و عاشورا در زندان انفرادی برای کسی که از امام حسین و غربتش می نویسد نباید کار آسانی باشد .
منی که توی همین نوشته های گاه و گدارم چندین و چند بار به خاطر موضع گیری ها و فیلم ها و سریال هایش به این آقای نوری زاد فحش و بد و بیراه گفته ام ، نمی توانم چشم ببندم و غربت این مرد را نبینم . و اعتراف می کنم آنچه این مرد دلاور در نامه هایش خطاب به رهبر نوشت از عهده ی جرأت و جسارت ناقص من بر نمی آمد . و لعنت می فرستم بر ناتوانی ام که جز آرزوی آزادی برای او و دیگر آزادگان دربند کار دیگری نمی توانم بکنم . لعنت بر ناتوانی من و لعنت بر بیداد ستمرگان .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر